نوشته شده توسط : hr


alt

 
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
 
پرسیدند : چه می کنی ؟
 
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و...
 
آن را روی آتش می ریزم !
 
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!
 
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
 
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!


:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1075
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 آذر 1394 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد